پیش از آنکه به بررسی اقتصاد رفتاری بپردازیم، باید به این سوال اساسی پاسخ دهیم: «اقتصاد رفتاری در برابر چه مفهومی قرار دارد؟ آیا اصطلاحی به نام اقتصاد غیررفتاری هم وجود دارد؟» پاسخ به این سوال نه تنها به ما کمک میکند تا درک بهتری از اقتصاد رفتاری پیدا کنیم، بلکه پایهگذار درک عمیقتری از رویکردهای مختلف اقتصادی است.
اقتصاد رفتاری به مطالعه تأثیر عوامل روانشناختی، اجتماعی، شناختی و احساسی بر تصمیمگیریهای اقتصادی افراد میپردازد. در پاسخ به سوال اقتصاد رفتاری در برابر چه اصطلاحی قرار میگیرد؟ باید گفت:
بله، اقتصاد در دورههای مختلف بر روی مفاهیم گوناگونی تمرکز داشته است و این مفاهیم همچنان در کنار هم مورد توجه اقتصاددانان قرار میگیرند. هر اقتصاددان بر اساس علاقه و دغدغههایش به موضوعات مختلفی میپردازد.
در گذشته، اقتصاد بیشتر بر روی تولید متمرکز بود و سوالاتی نظیر هزینه تولید محصول، روشهای کاهش این هزینه و سهم عوامل تولید (مانند زمین، تجهیزات، نیروی انسانی و دانش) در قیمت تمامشده محصول مطرح میشد. این رویکرد تلاش داشت تا فرایند تولید را بهینه کند و هزینهها را کاهش دهد.
در دوره دیگری، اقتصاد بر عرضه و تقاضا تمرکز داشت. سوالاتی مانند تاثیر تغییرات تقاضا بر قیمت محصولات، واکنش قیمتها به تغییرات تقاضا و نقش دولت یا نهادهای مختلف در تنظیم بازار مطرح بود. این مفاهیم به بررسی تعاملات بازار و رسیدن به تعادل اقتصادی میپرداختند. با این حال میتوانیم، در مقابل اقتصاد رفتاری، اقتصاد کلاسیک یا نئوکلاسیک را در نظر بگیریم.
رویکرد کلاسیک در اقتصاد
اقتصاد کلاسیک، که اساس آن بر عقلانیت و بهینهسازی استوار است، انسان را به عنوان موجودی کاملاً عقلانی و منطقی در نظر میگیرد. در این رویکرد، تصمیمات اقتصادی بر اساس محاسبات دقیق و اطلاعات کامل اتخاذ میشود. به طور کلی، اقتصاد کلاسیک بر مبنای اصول زیر بنا شده است:
- عقلانیت کامل: افراد همیشه تصمیمات خود را بر اساس محاسبات دقیق و منطقی میگیرند.
- اطلاعات کامل: تصمیمگیرندگان به تمامی اطلاعات مورد نیاز برای اتخاذ تصمیمات بهینه دسترسی دارند.
- بازارهای خودتنظیم: بازارها به طور خودکار به تعادل میرسند و نیازی به دخالتهای خارجی نیست.
تحول به سمت اقتصاد رفتاری
اقتصاد رفتاری، به عنوان یک حوزه جدید و نوآور در اقتصاد، به نقد و بررسی مفروضات اقتصاد کلاسیک میپردازد. این حوزه به مطالعه چگونگی تأثیر عوامل روانشناختی، اجتماعی، و شناختی بر رفتار اقتصادی و تصمیمگیریها میپردازد. در واقع، اقتصاد رفتاری به چالش کشیدن این فرضیههای کلاسیک و بررسی نحوه رفتار واقعی انسانها در شرایط اقتصادی میپردازد.
تاریخچه اقتصاد رفتاری
ریشههای اقتصاد رفتاری به آثار آدام اسمیت در قرن هجدهم بازمیگردد. در کتاب «نظریه احساسات اخلاقی»، اسمیت به مفهومی به نام «گریز از زیان» اشاره کرد که بعدها پایهگذار نظریه چشمانداز کاهنمن و تورسکی شد. اما با ظهور انقلاب نئوکلاسیک در اوایل قرن بیستم، تمرکز اقتصاددانان بر تحلیلهای روانشناختی کاهش یافت و به جای آن نظریههای مثبتگرایانه و مدلهای توصیفی و هنجاری جایگزین شدند.
اصول اقتصاد رفتاری
اقتصاد رفتاری بر اساس اصول مختلفی بنا شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
محدودیت عقلانیت (Bounded Rationality):
در واقع، عقلانیت انسانها به دلیل محدودیتهای شناختی و اطلاعاتی محدود است. به این معنا که افراد نمیتوانند تمامی اطلاعات موجود را به طور کامل پردازش کنند و تصمیمات آنها تحت تأثیر این محدودیتها قرار دارد.
سوگیریهای شناختی (Cognitive Biases):
انسانها به طور مداوم تحت تأثیر سوگیریهای شناختی قرار دارند که بر تصمیمگیریهای آنها تأثیر میگذارد. این سوگیریها میتواند شامل سوگیری تاییدی، سوگیری به سوی زمان حال، و سوگیری خوشبینی باشد.
تأثیرات اجتماعی و احساسی:
تصمیمات اقتصادی تحت تأثیر احساسات و تأثیرات اجتماعی قرار دارند. به عنوان مثال، افراد ممکن است تحت تأثیر نظرات دوستان، خانواده و رسانهها تصمیمگیری کنند.
اثر چارچوببندی (Framing Effect):
نحوه ارائه اطلاعات میتواند بر تصمیمات افراد تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، اطلاعاتی که به صورت مثبت یا منفی ارائه میشود، میتواند تأثیر متفاوتی بر روی تصمیمگیریهای افراد داشته باشد.
تفاوتهای عمده بین اقتصاد رفتاری و اقتصاد کلاسیک
یکی از تفاوتهای اصلی بین اقتصاد رفتاری و اقتصاد کلاسیک در نحوه درک عقلانیت است. در حالی که اقتصاد کلاسیک عقلانیت را به معنای تصمیمگیری منطقی و بر اساس محاسبات دقیق میداند، اقتصاد رفتاری معتقد است که عقلانیت انسانها محدود و تحت تأثیر عوامل مختلف است.
مثالهایی از اقتصاد رفتاری
مثالهایی از اقتصاد رفتاری به شرح زیر هستند:
- اثر لنگر انداختن (Anchoring Effect):
هنگامی که افراد با یک عدد یا اطلاعات اولیه مواجه میشوند، این اطلاعات به عنوان نقطه مرجع در ذهن آنها باقی میماند و تأثیر زیادی بر تصمیمات بعدی آنها میگذارد. به عنوان مثال، اگر قیمت اولیه یک محصول بالا باشد، قیمت نهایی پایینتر ممکن است به نظر منطقی بیاید.
- اثر منفی از دست دادن (Loss Aversion):
افراد نسبت به از دست دادن پول یا منابع بیشتر حساس هستند تا به کسب سود معادل. به عبارت دیگر، درد از دست دادن 100 دلار بیشتر از لذت کسب 100 دلار است.
- پارادوکس انتخاب (Paradox of Choice):
گرچه وجود گزینههای متعدد میتواند جذاب به نظر برسد، تعداد زیاد گزینهها ممکن است منجر به سردرگمی و کاهش رضایت از تصمیمگیری شود.
کاربردهای اقتصاد رفتاری
دانش مالی رفتاری به طور گسترده در زمینههای مختلفی از جمله سرمایهگذاری، مدیریت مالی شخصی، سیاستگذاری عمومی، طراحی کمپینهای بازاریابی، آموزش و ارتقای دانش مالی و بهبود عملکرد سازمانی کاربرد دارد. در ادامه به بررسی این کاربردها میپردازیم:
1. سرمایهگذاری
آگاهی از اصول مالی رفتاری میتواند به سرمایهگذاران کمک کند تا تصمیمات هوشمندانهتری بگیرند و از تلههای روانشناختی اجتناب کنند. برای مثال:
- اجتناب از تصمیمات احساسی: سرمایهگذاران میتوانند با شناخت سوگیریهای شناختی مانند اثر اعتباری و رفتار جمعی، از تصمیمات احساسی که ممکن است به زیان مالی منجر شوند، اجتناب کنند.
- تدوین استراتژیهای منطقی: با بهرهگیری از اصول مالی رفتاری، سرمایهگذاران میتوانند استراتژیهای منطقیتری تدوین کنند که بر تحلیل دقیق و دادههای معتبر استوار باشد.
2. مدیریت مالی شخصی
دانش مالی رفتاری میتواند به افراد کمک کند تا تصمیمات مالی بهتری بگیرند و از تصمیمات غیرمنطقی اجتناب کنند. برخی از کاربردهای آن در مدیریت مالی شخصی شامل گزینههای زیر میشوند:
- بهبود بودجهبندی: افراد میتوانند با استفاده از مفاهیم حسابداری ذهنی، بودجههای خود را به صورت منطقیتر و کارآمدتر دستهبندی کنند.
- کاهش تصمیمات اشتباه: آگاهی از اثرات گریز از زیان میتواند به افراد کمک کند تا ریسکهای محاسبهشدهای را بپذیرند و از فرصتهای مالی استفاده کنند.
3. سیاستگذاری عمومی
دولتها و سازمانهای سیاستگذار میتوانند از اصول مالی رفتاری برای طراحی سیاستهای مؤثرتری استفاده کنند که به نفع جامعه باشد. برای مثال:
- تشویق به رفتارهای مثبت: ایجاد مشوقهای مالی برای کاهش مصرف انرژی یا تقویت رفتارهای مثبت اجتماعی میتواند به دستیابی به اهداف سیاستی کمک کند.
- طراحی برنامههای حمایتی: دولتها میتوانند برنامههای حمایتی و یارانههایی را طراحی کنند که بر اساس تحلیلهای مالی رفتاری باشد و به بهبود رفاه عمومی منجر شود.
دانش مالی رفتاری
دانش مالی رفتاری به مطالعه نحوه تأثیر عوامل روانشناختی بر تصمیمات مالی میپردازد. این حوزه به بررسی عواملی میپردازد که میتواند باعث تصمیمات غیرمنطقی و نادرست در زمینه مالی شود. اصول این حوزه شامل موارد زیر است:
اثر اعتباری (Overconfidence Bias):
اغلب افراد بیش از حد به تواناییهای خود اعتماد دارند، که میتواند منجر به تصمیمات غیرمنطقی در سرمایهگذاری شود. به عنوان مثال، اعتماد به نفس بیش از حد ممکن است باعث شود که یک سرمایهگذار ریسکهای بیشتری را بپذیرد.
رفتار جمعی (Herding Behavior):
تمایل افراد به تقلید از رفتارهای دیگران میتواند به تشکیل حبابهای مالی و نوسانات شدید در بازارها منجر شود. به عنوان مثال، اگر تعداد زیادی از سرمایهگذاران در یک صنعت خاص سرمایهگذاری کنند، قیمت سهام آن صنعت به طور غیرمنطقی افزایش مییابد.
پشیمانی و اثرات آن (Regret Aversion):
اغلب افراد از تصمیمات خود که منجر به پشیمانی میشود، اجتناب میکنند. این پدیده میتواند باعث محافظهکاری بیش از حد در تصمیمات مالی شود و به از دست دادن فرصتهای مالی منجر گردد.
حسابداری ذهنی (Mental Accounting):
حسابداری ذهنی به نحوهای که افراد پولهای خود را در ذهن دستهبندی میکنند، اشاره دارد. افراد معمولاً بودجههای جداگانهای برای مصارف مختلف در نظر میگیرند، مثلاً بودجه خرید، بودجه سفر، بودجه پسانداز و غیره. این دستهبندیها میتواند بر تصمیمگیریهای مالی تأثیر بگذارد و گاهی اوقات به تصمیمات غیرمنطقی منجر شود.