در دنیای پیچیده و متغیر بازارهای مالی، انتخاب سهام مناسب نیازمند بررسی دقیق و عمیق است. در این مقاله قصد داریم به بررسی اهمیت تحلیل سهام در بازارهای مالی و انواع روشهای تحلیل برای پیشبینی روند بازار و چگونگی موفقیت در آن بپردازیم؛ با ما همراه باشید.
اهمیت تحلیل سهام برای موفقیت در بازارهای مالی
بورس یک بازار مالی ساختاریافته است که در آن انواع مختلفی از اوراق بهادار مانند سهام، حقتقدم سهام، اوراق خزانه، گواهیهای سپرده کالایی، اوراق مشتقه و صندوقهای سرمایهگذاری مورد معامله قرار میگیرند.
سرمایهگذاران با اهداف و انگیزههای مختلف وارد بازارهای مالی میشوند. هدف نهایی همه آنها افزایش سرمایه و دستیابی به سود بیشتر است.
ازسوی دیگر، شرکتها و واحدهای اقتصادی نیز به منظور تأمین مالی و جذب سرمایههای خرد در بازار سرمایه فعالیت میکنند. این گروهها تلاش میکنند تا منابع مالی لازم برای کسبوکار خود را تأمین کرده و ثروت سهامداران را به حداکثر برسانند.
برای تحقق این اهداف، بازار سرمایه باید از رشد پایدار، کارایی و نقدشوندگی برخوردار باشد. این امر در شرایطی امکانپذیر است که فعالان بازار با روشهای مختلف تجزیه، تحلیل و ارزشیابی سهام آشنابوده و براساس پارامترهای تحلیلی اقدام به خرید و فروش کنند.
روشهای تحلیل سهم در اوراق بهادار
بهطور کلی، روشهای تحلیل اوراق بهادار به 2 دسته اصلی تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال تقسیم میشوند. ناگفته نماند که در برخی منابع، روش 3امی با عنوان «روانشناسی بازار یا تابلوخوانی» نیز مطرح شده است.
روانشناسی بازار
در روش روانشناسی بازار، سرمایهگذار با بررسی مجموعهای از عوامل و پارامترهایی که بر روند سهام تأثیر میگذارند، زمان مناسب برای خریدوفروش سهام را شناسایی میکند. ازجمله این پارامترها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد.
- میزان ورودوخروج نقدینگی در هر سهم
- معاملات سهامداران اصلی
- خالص ورودوخروج پول حقیقی
- نسبت خریدوفروش سهامداران حقیقی و حقوقی
نکته: بهدلیل پایینتر بودن قابلیت اتکای روانشناسی بازار نسبت به تحلیلهای بنیادی و تکنیکال، این روش بهعنوان یک روش مستقل شناخته نمیشود.
تحلیل بنیادی
تحلیل بنیادی روشی برای ارزیابی سهام براساس ارزش ذاتی آن است. در این روش، تحلیلگر تلاش میکند تا ارزش واقعی یک سهم را کشف کند و سپس با مقایسه آن با قیمت فعلی در بازار، برای خرید یا فروش تصمیمگیری کند.
به بیان سادهتر، در تحلیل بنیادی فرض بر این است که اگر قیمت بازار یک سهم کمتر از ارزش ذاتی آن باشد (با فرض ثبات شرایط)، قیمت بازار درآخر به ارزش ذاتی نزدیک خواهد شد.
بنابراین، سرمایهگذار میتواند سهام مورد نظر را کمتر از ارزش ذاتی را خریداری کرده و پساز رسیدن قیمت به ارزش ذاتی آن، سهم را بفروشد و از این اختلاف قیمت سود کسب کند. برای دستیابی به این هدف، لازم است متغیرهای مختلف بنیادی مورد بررسی قرار گیرند.
تحلیل بنیادی به 2 رویکرد اصلی (بالا به پایین و پایین به بالا) تقسیم میشود. هر 2 رویکرد با هدف دستیابی به درک عمیقتر از عوامل مؤثر بر ارزش ذاتی سهام مورد استفاده قرار میگیرند.
در رویکرد بالا به پایین تحلیل از سطح کلان آغاز میشود و به سطح خرد میرسد. برای این منظور، ابتدا اقتصاد جهانی بررسی میشود ←سپس، اقتصاد داخلی مورد بررسی قرار میگیرد ← وضعیت صنعت مرتبط ارزیابی میشود ← شرکت مدنظر بهطور دقیق تحلیل میشود.
درمقابل، رویکرد پایین به بالا تحلیل را از شرکت آغازکرده و به سمت کلان حرکت میکند. برای این منظور، ابتدا شرکتی که مورد توجه تحلیلگر است، بررسی میشود ← سپس، صنعت مربوط به آن شرکت تحلیل میشود ←درآخر، اقتصاد داخلی و جهانی مورد بررسی قرار میگیرد.
عوامل مؤثر بر تحلیل بنیادی
در تحلیل بنیادی، 2 دسته عامل اصلی (عوامل کمی و کیفی) وجود دارند که بر ارزش ذاتی شرکت تأثیر میگذارند. تحلیلگر وظیفه دارد این عوامل را بهدقت بررسی کند. با بررسی این عوامل امکان بهدست آمدن نتایج بهتر وجود دارد.
عوامل کمی: شامل دادههایی هستند که در قالب اعداد و ارقام ارائه میشوند و قابلیت اندازهگیری و مقایسه دارند. این اطلاعات شامل درآمد، هزینه، سود، دارایی و بدهی هستند.
منبع اصلی استخراج این اطلاعات، صورتهای مالی شرکتها است. 3 صورت مالی کلیدی برای تحلیلگران بنیادی ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت جریان وجوه نقد است.
تحلیلگر با بررسی این دادههای کمی و روند آنها در گذشته، از ابزارهایی مانند نسبتهای مالی و روشهای ارزشگذاری استفاده میکند تا موارد مهمی نظیر درآمدها و هزینههای آتی شرکت را پیشبینی کند. این پیشبینیها به تخمین سود خالص آینده منجر میشود؛ چراکه ارزش ذاتی سهام به سودهای آتی وابسته است.
عوامل کیفی: عوامل کیفی در مقایسه با نوع کمی، کمتر ملموس هستند و شامل جنبههای غیرقابل اندازهگیری یک شرکت میشوند. این عوامل شامل مدل تجاری شرکت، مدیریت و تیم اجرایی، حاکمیت شرکتی، جایگاه شرکت در صنعت و وضعیت رقبا است.
عوامل کیفی متنوع و گسترده هستند و اهمیت آنها بسته به نوع صنعت متفاوت است. دراینراستا، تحلیلگر باید با بهرهگیری از دانش و تجربه شخصی، این معیارها را اولویتبندی کرده و بهخوبی ارزیابی کند.
این 2 گروه عوامل در کنار هم، تصویر کاملی از وضعیت یک شرکت ارائه میدهند و به تحلیلگر کمک میکنند تا ارزش ذاتی سهام را با دقت بیشتری تخمین بزند.
تحلیل تکنیکال
یکیدیگر از روشهای مرسوم برای بررسی بازارهای مالی، تحلیل تکنیکال است. این روش نسبت به تحلیل بنیادی در میان معاملهگران محبوبیت بیشتری دارد. در تحلیل تکنیکال، بدون توجه به عوامل و دلایل بنیادی که منجر به تغییر ارزش و قیمت دارایی میشوند، تمرکز اصلی روی قیمتها، دادهها و نمودارهای قیمتی است.
تحلیلگر با مطالعه این دادهها، تلاش میکند تا روند حرکت قیمت دارایی را شناسایی کند. سپس، با بررسی رفتار گذشته و بهکارگیری ابزارهای مختلف تحلیل تکنیکال، آینده بازار را پیشبینی میکند. 3 اصل مهم که تحلیل تکنیکال بر آنها استوار است شامل موارد ذیل است.
قیمت همهچیز را نشان میدهد
تحلیلگران تکنیکال معتقداند که قیمت دارایی، بازتاب تمامی عوامل مؤثر ازجمله شرایط اقتصادی، متغیرهای مالی، روانشناسی بازار، اخبار و شایعات است. بهعبارت دیگر، نیازی به بررسی جزئی تمامی این عوامل نیست؛ چراکه آنها در قیمت منعکس شدهاند.
قیمت براساس یک روند حرکت میکند
در اغلب موارد حرکت قیمتها، از یک روند مشخص پیروی میکند. این اصل بیان میکند که پساز شکلگیری یک روند، تغییرات قیمتی آینده نیز تاحدودی در همان جهت حرکت میکنند، مگر اینکه ابزارهای تحلیل تکنیکال نشاندهنده تغییر روند باشند.
تاریخ تمایل به تکرار دارد
این اصل مرتبط با روانشناسی بازار است و بیان میکند که معاملهگران درصورت مشاهده نوسانات بازار، رفتار مشابهی از خود نشان میدهند. به همین دلیل، الگوهای قیمتی درطول زمان تکرار میشوند و میتوان از آنها برای پیشبینی حرکات آینده بازار استفاده کرد.
مزایای تحلیل تکنیکال
تحلیل تکنیکال بهدلیل ساده بودن مفاهیم آن در مقایسه با تحلیل بنیادی، با هزینه کمتری قابل یادگیری است. درواقع، نیاز به دانش پیشرفتهای در حوزههای اقتصاد یا حسابداری ندارد و تنها با یک رایانه و ابزارهای ساده میتوان تحلیلهای کاربردی انجام داد. سایر مزایای این تحلیل به شرح ذیل است.
سرعت در تحلیل
تحلیل تکنیکال به معاملهگران این امکان را میدهد تا در کمترین زمان به تغییرات قیمت و شرایط بازار واکنش نشان دهند. این ویژگی در بازارهای پرتلاطم که نیازمند تصمیمگیری لحظهای هستند، بسیار کارامد است.
تعیین دقیق نقاط ورود و خروج
با بررسی سطوح حمایت و مقاومت، معاملهگران ماهر بهترین نقاط ورودوخروج از معاملات را شناسایی میکنند. ناگفته نماند امکان تعیین «حد ضرر» به کاهش ریسک کمک میکند.
امکان معاملات خودکار
ابزارهای تحلیل تکنیکال قابلیت برنامهریزی و استفاده در معاملات الگوریتمی را دارند. این خودکارسازی، باعث افزایش دقت و کاهش ادغام احساسات هیجانی در معاملات میشود.
معایب تحلیل تکنیکال
تحلیل تکنیکال برای سرمایهگذاریهای بلندمدت کارایی کمتری دارد و برای نوسانگیری مناسب است. این روش، زمان تحقق پیشبینیها را مشخص نمیکند و در برخی موارد هزینه فرصت بالایی به همراه دارد. در اغلب موارد تأثیر تمایلات شخصی معاملهگر مانند تعصبات ذهنی و تجربیات گذشته باعث تحلیلهای نادرست میشود.
ذکر این نکته ضروری است که در داراییهای جدید یا بدون سابقه قیمتی، مانند ارزهای دیجیتال نوظهور یا سهام عرضه اولیه، این روش کاربرد ندارد. اختلاف نظر میان تحلیلگران از دادههای مشابه، نیز موجب بروز سردرگمی بیشتر میشود.
بهعلاوه، تحلیل تکنیکال به ارزش ذاتی دارایی توجهی ندارد و این احتمال وجود دارد سیگنالهایی صادر کند که با ارزش واقعی دارایی همخوانی نداشته باشد؛ این موضوع ریسک معاملات را افزایش میدهد.
تفاوت تحلیل تکنیکال و بنیادی
در تحلیل بنیادی، هدف اصلی شناسایی ارزش ذاتی یک دارایی و مقایسه آن با قیمت روز بازار است؛ اما در تحلیل تکنیکال، تمرکز بر روند گذشته قیمتها و رفتار قیمتی دارایی است تا بتوان آینده قیمتی آن را پیشبینی کرد.
جمعبندی
برای بررسی یک سهم، روشهای مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال است. در تحلیل بنیادی، ارزش ذاتی سهم با بررسی عوامل مالی، اقتصادی و صنعتی تعیین میشود؛ درحالی که تحلیل تکنیکال به بررسی روند قیمتی گذشته و پیشبینی حرکات آینده میپردازد. انتخاب روش مناسب به اهداف، تجربه و تخصص سرمایهگذار بستگی دارد.
ترکیب این 2 روش به نتایج بهتری منجر میشود. برای این منظور، درابتدا با تحلیل بنیادی از ارزش سهم اطمینان حاصل کنید و سپس با تحلیل تکنیکال، زمان مناسب برای ورود یا خروج را تعیین کنید. این رویکرد ترکیبی، با کاهش میزان ریسک، احتمال افزایش موفقیت در این بازار را بالاتر میبرد.